ساعت ویکتوریا

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ آرش 
يه پارچه بود توش کليد - تيغ - دندون گرگ - پارچه سياه - شيشه
همه روتوضيح داد گفت پارچه سياه واسه مرگ و ميره راست ميگفت خواهرم قبلش فوت کرد
دندون گرگ واسه مثل گرگ به جون هم افتادن
شيشه واسه شکستن دلمون بود ...خلاصه خيلي چيزاش راست بود
ولي چون با خواهرم رفتيم پيشش بعد چندوقتي گفت راست ميگه کم کم اون مشکلات برطرف شد ولي چون دشمن زياد داريم همينجوري مينويسن
دعا رو نداد گفت بايد روش کارايي بکنم کلا باطل شه
رفتي پيشش سرش شلوغ بود؟